دلم برای خدا تنگ شده دارم اشک میریزم بخاطر این که خیلی مهربونه فکر میکنم همینجاست داره اشکهای سحرگاهی مرا میبیند. وبمن لبخند میزند. چته منکه تورا رها نکردم با توهستم بیشتراز دیگران بتومحبت میکنم وامامن آرام نمیگیرم .دلم پر از محبت خداست راستش منم هیچکس را به اندازه اون دوست ندارم. همه را بخاطر اون میخوام میخوام رنگ خدا را بگیرم .که این همه صبر گذشت مودت عشق بخشش با هرکاری که انجام دادی عمد وغیر عمد وقتی میای طرفش توبه میکنی می بخشد. میگذرد
واقعا زیبایی بالاتر از این وجود دارد .اشکهام را امشب بهش هدیه میکنم چه چیز کوچکی اما من همین را دارم .مثل اونکه همه قدرت عالم مالش هست که نیستم وقتی سرریز محبتش میشم چند تا قطره اشک آرومم میکند دیگی چی باید بخوام مثل اینکه میگه من بتو نزدیکم می بینمت چته قبول ،اما اگر یک روزی نتونم اشک بریزم وباریدن باران بهار رحمتش را بفهمم آه نه خدانکند باید بیش ازپیش از خودم مراقبت کنم حواس جمع داشته باشم رنگ خدا را درخودم بخوام حفظ کنم وگرنه فردا با مردم قاطی میشوم ومعلوم نیست چه رنگی را پیدا میکنم حواس جمع شیدا خدا این شیدایی را از تونگیرد
اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ تسنیم